قدم
از وقتی 1 سالت تموم شد همه تلاشتو می کردی تا بتونی راه بری اما من و بابا از ذوق راه رفتنت کلی جیغ و داد می کردیم و تو هم می ترسیدی و منصرف از قدم برداشن.
اما بعدش خودمونو کنترل کردیم و بهت کمک می کردیم تا بتونی به راه رفتنت ادامه بدی یواش یواش از 2 3 قدم برداشتن شروع کردی و تا حالا که 13 ماهت شده و از ذوق راه رفتن صبح تا شب راه میری و پاهات و نگاه می کنی فکر کنم مرحله بعدی دویدن باشه و باز داد و بی داد من و بابایی و باز ذوق کردن خودت به کاری که می کنی...
شیرین تر لحظش می دونی کی ه ؟
وقتی که راه می ری از پشت نگات می کنم ، پاهاتو خیلی با مزه جلو و عقب می کنی دلم غش می ره برات بدو بدو می کنم بگیرمت و هاپولیت کنم اما زودی از دستم در میری نا قلا و عین موشا می خندی
دلم برای چهار دست و پا رفتنت تنگ میشه دیگه اون لحظه ها تکرار نمیشن همونطور که برای بی دندونیات تنگ شده دلم