مروارید
بالاخره انتظارها به پایان رسید و مروارید سفید از لثه های خوشگل صورتی رنگت خودشو به ما نشون داد هورا هورا دختر منم دندون دار شد و دیگه باباییش نمی تونه براش بخونه لیلیا بی دندون افتاد تو قندون ...
انار دونه دونه توی دهان دخترم یه گل زده جوونه
گل نگو مرواریده مثل طلای سفیده هیچ کس از این قشنگتر جواهری ندیده
روز 10 خرداد 92 ، روزی که اولین دندون لیلیا جونیم در اومد
دیروز که از خستگی دراز کشیده بودم و تو هم مثل همیشه از سر و کولم بالا می رفتی یه دفعه از روی عادت دست کشیدم روی لثت یه چیز تیز اومد زیر انگشتم اول فکر کردم اشتباه می کنم شاید چیزی تو دهنت باشه اما بیشتر که دقت کردم دیدم که بله دخملم دندونش در اومده پس بگو چرا با گریه از خواب می پریدی و مدام بغل می خواستی برای چی بود ... خیلی خوشحال شدم دیگه نگرانیم داشت اوج می گرفت و می خواستم ببرمت پیش دندونپزشک که دندونت ترسید و خودشو به ما نشون داد حالا هر روز که می گذره یه کوچولو بیشتر بیرون میاد و می تونم ببینمش چقدر انتظار این روز رو کشیدم و غصه می خوردم که چرا همه نی نی ها دندون دارن به غیر از دختر من به قول بابایی اینم از دندون دخترمون دیگه چه بهونه ای داری واسه غصه خوردن....
موش موشی من لیلیا
مبارکت باشه هستی من