قرمزی
لیلیای عزیزم
همیشه فکر می کردم 1 ساله که بشی دیگه مامان کاراش کمتر میشه و بیشتر می تونم برات خاطراتتو بنویسم اما از 1 ساله شدنت یک ماه و شش روز می گذره و شما شیطون تر از قبل شدی نتونستم تو این 1 ماه برات چیزی بنویسم ...
مامانی سفر رفته بود و من و تو 1 روز در میون می رفتیم به دایی ها سر می زدیم تا شیطونی نکنن کلی باهاشون دوست شده بودی و اونا هم لوست کرده بودن حسابی حالا هر روز زنگ می زنن و تا صداتو نشنون دلشون اروم نمی گیره خیلی برامون عزیزی هر جا میری همه رو عاشق خودت می کنی
راستی روز 10 تیر مروارید دومت هم خودشو نشون داد و هنوز منتظر مرواریدای دیگه دهان کوچولوت هستیم مبارکه دندون موشی مامان
دوست جدید پرنسس جناب قرمزی خان که اوایل ورودش به شدت مورد توجه پرنسس بوده و الان دریغ از یک نگاه شاید هفته ای 1 بار گوشش کشیده بشه یا دمش خورده شه