شیر پسته خورون
چند روزه که مامی دندون عقلش درد می کنه اما به خاطر الودگی هوا و مشغله کاری بابا احسان مجبور بودم درد رو تحمل کنم تا دیروز که دیگه واقعا درد شدیدی گرفتم و بابایی زود از سرکارش اومد خونه تا منو ببره دکتر . برگشتنی یه شیر پسته برای من خرید من هم یه ذره بهت دادم . واییییییی. که چقدر خوشت اومد با اون چشای سیاهت نگام می کردی و هی می گفتی هه هه هه ....یعنی بازم بده
نزدیک 5 تا قاشق پر خوردی تا اینکه صدای بابایی دراومد و گفت بسه توش خامه داره شاید دل درد بگیره اما من یواشکی بهت می دادم . قربونت برم خیلی کیف می کردی وقتی می خوردی ای کاش سوپتم همین طوری می خوردی......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی